۰

روستای امیران

سيزده به دررفته بوديم

آوریل 3, 2013 در 9:33 ق.ظ توسط

سيزده به در رفته بوديم دشت امهرون/
چاه وسطى،كنار هم خوشحال وخندون/
دوروبر ايستگاه پراز امهرونى بود/
عشق ووفا،لطف وصفا، مهربونى بود/
بوى كلاسيرميومد،چه بوى نابى/
پيچيده بودتوى فضا عطر كبابى/
مابوديم ونون قيليفى، سماق و ريحون/
دايى نمك پاشو گرفت از دست ننجون/
آخه فشارخون داره خودش ميدونه/
بنده خدافكرميكنه، هنوزجوونه/
جاى شما اهل دلا، حسابى خالى/
يكى آوردبراى ما،چاى ذغالى/
بعدناهار يه كاسه آش راستى كه چسبيد/
كاهوسكنجبين آورد خواهرناهيد/
نزديك “زيرخط”بوديم كنارمردم/
آهاى نشى عزيزمن تو غصه هاگم/
بهارشده امهرونى سيزده به درشد/
كلاغ قصه هاى مابازم خبرشد/
بالابرى پايين بياى دنيا همينه/
امهرون قشنگ ماكه بهترينه/
سيزده به در،چه خوش گذشت بى برو برگرد/
سال ديگه سيزده به در،دوباره برگرد

دیدگاهتان را بنویسید

کد امنیتی * Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.